حسینیه مشرق- خودش میگوید: «از آن همه نوحهخوان چارپایهرو فقط من ماندم و حسین خلج. همه مُردند!» بعد شیرین و طنزگونه ادامه میدهد: «حسن و حسین!» زوج قدیمی نوحهخوانی تهران، یکیشان در خیابان مولوی خرازی دارد و یکی، بازنشسته بانک است و غرق کتاب. من امروز سراغ آن کسی رفتهام که اصلاً انگار ساخته شده برای در آوردن تهوتوی تاریخ اسلام و دقایق و ظرایف آن. وقتی میگوید «ماجرای زن غساله و غسل حضرت رقیه (س) از بیخ و بن دروغ است» تمام حواسها را به خود معطوف میکند و وقتی میگوید «صدها سبک قدیمی در حافظه دارد که باید یک روز بنشینیم و آنها را بشنویم و ضبط کنیم» میدانم که دانستهها و داشتههایش سرریز کرده و باید یک نفر پیدا شود و حرفهایش را بشنود و سبکهای قدیمی را جمع کند.
حاج حسن رشیدی از 78 سال عبور کرده است و وقتی میگوید: «60 سال است که میخوانم» بغضش میگیرد.
بیحسین بن علی، احساس پیری میکنم
در لباس نوکری، فخر امیری میکنم
سائلی گفتا چه محکم میزنی بر سینهات
گفتم از آیینه دل گردگیری میکنم
هجرت حاج مرزوق عرب از کربلا به تهران
حاج حسن رشیدی، اول بسمالله از حاج مرزوق عرب حائری یاد میکند. او که قبل از آغاز دهه 1350 درگذشته اما سبک مداحی اغلب قدیمیها برخاسته از شیوه نوکری او بوده است. رشیدی میگوید: «پدرم روحالله رشیدی از اعضای اولیه هیات بزازهای تهران بود. البته نام هیات آنها جاننثاران حسینی بود که به «بزازخانه» شهرت داشت. بعد از سال 1310 اعضای این هیات بهصورت دستهجمعی به کربلا مشرف میشوند. حاج مرزوق، آنجا به سبک عراقیها برای بزازها نوحه میخواند و آنها عاشق این نوحهخوان عراقی میشوند. بعد از چند روز به او پیشنهاد میدهند که به ایران نقل مکان کند و برای هیاتشان بخواند؛ در عوض بزازها هزینه زندگی او را تأمین کنند.»
حاج مرزوق، مردی که اکنون در گورستان «حاج شیخ» و در مقبره خانوادگی حاج اسدالله ریسمانچی، از اعضای مهم هیات بنیفاطمه خفته است، این پیشنهاد را قبول نمیکند. حاج حسن رشیدی دلیل نپذیرفتن و سپس قبول کردن پیشنهاد هیات بزازها را اینطور شرح میدهد: «حاج مرزوق میگوید: من در کربلا نان خالی میخورم، امام حسین ؟ع؟ را ترک نمیکنم. شب، سیدالشهدا (ع) را در عالم رؤیا میبیند که به او میگوید: حاج مرزوق! به ایران سفر کن. مردم تهران به تو احتیاج دارند. این مداح به امر اربابش راهی تهران میشود و نوحهخوانی و واحدنوسخوانی را او در این شهر متداول میکند.»
نوحهسازان اربعه
حاج سیدعباس زریباف، حاج محمدعلی اسلامی، حاج محمد انزلچی، حاج مجتبی هوشیسادات و... شاگردان و دانشآموزان حاج مرزوق عرب و نسل بعدی نوحهخوانی تهران بودند؛ اما همه ماجرای مداحی و نوحهخوانی در دستان این چند نفر نبوده است. حاج حسن رشیدی میگوید: «نوحهخوان و نوحهساز دیگری هم بهنام مرشدمهدی ارسیدوز، استاد حاج شاه حسین بهاری بود، اما چه سیاق او و چه سبکهای حاج مرزوق عرب و شاگردانش، به یکباره در دهه 1340 با اشعار و نوحههای شاعر بزرگی بهنام «خوشدل تهرانی» دگرگون شد. حسین سرباز ره دین بود/ حسین قربانی آیین بود/ عاقبت حقطلبی این بود/ از سر نی داد، خوش این ندا سر/ الله اکبر الله اکبر/ به اشک گرم نازنین دخترم/ به سوز قلب قهرمان خواهرم/ به پهلوی شکسته مادرم/ که نیست بیمم/ زین همه لشکر/ الله اکبر، الله اکبر.»
رشیدی یادآوری میکند که این نوحه مرحوم خوشدل که دوم مهر سال 1365 درگذشت، 6 بند دارد و سرلوحه نوحهخوانی بسیاری از هیاتهای تهران بود. ضمن آنکه شعر معروف «بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است/ که مرگ سرخ بِه از زندگی ننگین است» هم متعلق به همین شاعر است که روی بیرق اغلب هیاتها درج شده بود و حتی بعضی از دستههای عزاداری با همین نشان در راهپیماییهای انقلاب شرکت کردند.
سراینده این نوحههای معروف کیست؟
میرزاعبدالله خداداد، یکی دیگر از نوحهسازان قدیمی تهران بود که با عنوان «دیوانه» تخلص میکرد. رشیدی میگوید: «میزعبدالله، صاحب نوحههای معروفی است که هنوز هم در زبان و ذهن مردم تهران جایگاه ویژهای دارد. ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد/ علمدار نیامد/ سقای .... او سروده بود: سقای حرم سید و سالار نیامد، اما با گذشت زمان و تکرار لفظ، به «سقای حسین» تبدیل شد. این نوحه وداع هم متعلق به اوست: کس ندیده در عالم، این چنین گرفتاری/ شه رود به میدان و زن کند جلوداری/ شد کشته شاها عباس علمدارت/ من به جای عباسات میکنم علمداری. یا این دو دمه: «ای باد صبا رو به حرم گو به سکینه/ نشد آب میسر، نشد آب میسر/ آب از کف من ریخت ایا ماه مدینه/ نشد آب میسر» هم از شعرهای میرزا عبدالله خداداد است. این نوحه دودمه حضرت علیاکبر (ع) هم از سرودههای میرزاست: «اکبر رود ای اهل حرم جانب میدان/ کفن کرده به گردن/ گیرید به بالای سر او همه قرآن/ کفن کرده به گردن.»
میرزاعبدالله صاحب فرزند نشد و در گمنامی و ناشناختگی عجیبی دار فانی را وداع گفت. مزار او در گورستان مسگرآباد تهران واقع بود که با جمعآوری قبور و تبدیل آن به پارک در اواسط دهه 50 قبر او نیز از بین رفت. حاج حسن رشیدی میگوید: «میرزا قبر میخواهد چه کار؟ اسم و رسم را برای چی لازم دارد. شب و روزی نیست که نوحه «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد» نه تنها در کربلا که در سراسر دنیا خوانده نشود. همین برای او کافی نیست؟»
نوحههای امروز یکبار مصرف است
رشیدی، آدم بسیار نقاد، حساس و پروسواسی است. وقتی از ماجرای کربلا سخن میگوید، تعداد دقیق یاران حضرت اباعبدالله (ع)، دلیل تعویق جنگ از تاسوعا به عاشورا، شجره خانوادگی تکتک شهدای کربلا و حتی لحظه دقیق شهادت امام حسین (ع) را میداند. از معدود کسانی است که در سن بسیار بالا، همچنان مطالعه میکند و منابع متعدد را برای یافتن یک نام ساده میکاود. چنین کسی اگر بگوید: «تاریخ مصرف نوحههای امروز خیلی کوتاه است.» نباید تعجب کرد و حرفش را شوخی گرفت. «در نوحههایی که امروز گفته میشود، عنصر زمان و مکان وجود دارد و همیشگی نیست تا در تاریخ بماند و جاودانه شود. درحالیکه کسانی مثل حاج مرزوق، خوشدل و میرزا عبدالله، فقط به فکر روزگار خودشان نبودند و طوری نوحه گفتند و ساختند که در زمانههای مختلف بشود از آن استفاده کرد و فیض برد. مثلاً یکی از کارهایی که حاج مرزوق کرد، این بود که نوحه را از سبک و سیاق «حزن» خارج کرد و مرحوم خوشدل، راه او را کامل کرد. یکی از نوحههای حاج مرزوق این است: «ای شه یثرب و بطحا به کوفه نیا/ حسین به کوفه نیا/ بیبرادر شوی بیعلیاکبر شوی/ حسین به کوفه نیا....» حالا ببینید نوحهسازان روزگار ما را که خیلی از شعرهایشان حتی دروغ است. مثلاً چند وقت قبل شنیدم که آقای نوحهخوان چیزی شبیه این میخواند: با چادر مادرم، خیمه میسازم برات.... مادر خیلی از افرادی که از این نوحهها میسازند، اصلاً چادری نیستند!
خدا را شکر دهه نخست محرم زود میگذرد!
رشیدی، خیلی حرص میخورد. وقتی روز نخست محرم در حسینیه کوچکش برای مردم صحبت میکرد، دستهایش به وضوح میلرزید. طوری که میکروفون را زمین گذاشت و بلند گفت: «آی مردم! بدونید که از امروز حسینکشی شروع میشود. قَدِتو برم، چشمتو برم، ابروت منو کشته باب میشه تا روز عاشورا. هرکی هرچی به دهنش میآد، میخونه و کسی نیست جلوشو بگیره. خداروشکر دهه نخست، خیلی تند میگذره. بر عکس روز عاشورا که حضرت به خورشید اشاره کرد و گفت: امروز آرومتر حرکت کن. برای همین عاشورا طبق روایات ما بیش از یه روز طول کشید.»
وقتی در کتابخانه - حسینیهاش مینشینیم به گفتوگو، یادش میآورم که روز نخست محرم چه گفت- یادآوری میکنم که حرفهایش نقیض آن چیزهایی است که همه ما سالها شنیدهایم و با آن گریه کردهایم. یکی از آنها ماجرای غسل حضرت رقیه (س)، دردانه اباعبدالله الحسین (ع) پس از شهادت در خرابه شام است که او به صراحت و روشنی میگوید چنین چیزی نیست. روز سوم محرم است که داریم باهم حرف میزنیم؛ درست روزی که همه ایران، روضه رقیه (س) میخوانند و من دوست دارم ماجرا را مستند برایم بگوید. با تعصب خاص خودش میگوید: «حضرت رقیه روز 18 شعبان سال 57 هجری بهدنیا آمده و در محرم سال 61 حدود سه سال و نیم داشته است. اغلب اتفاقاتی که درباره او گفته و شنیده میشود، درست است اما ماجرای غسل شبانه او بهوسیله زن غساله صحیح نیست و مبنای عقلی ندارد. من تمام منابع تاریخی را مطالعه کردهام و چنین چیزی ندیدهام. بلکه اگر کسی قرار باشد دختر امام معصوم را غسل دهد، باید از خانواده عترت باشد. مگر حضرت زینب کبری، حضرت رباب، حضرت لیلا و حضرت امکلثوم (س) نبودند که دختر سیدالشهدا (ع) را یک زن غیر شیعی غسل دهد؟ قسمت خندهدار ماجرا آنجاست که میگویند: «زن غساله گفت: تا نگویید این دختر به چه مرضی از دنیا رفته، او را غسل نمیدهم. مگر مردهشوران بهشت زهرا کاری به مرض و بیماری مردهها دارند که ما برای گرفتن اشک از مردم، به چنین ترفندهایی متوسل میشویم؟»
تصویرسازی از نوحهخوانی حاج مرزوق در بازار تهران
رفت و برگشتهای ما با پیر نوحهخوانان تهران تمامی ندارد. یکی از قدیمیها میگوید، یکی به امروزیها طعنه میزند. هی یاد حاج مرزوق عرب حائری میکند که حاضر شد مجاورت سیدالشهدا (ع) را با اقامت در تهران عصر پهلوی عوض کند و برای آموزاندن نوحهخوانی دست از کربلا بشوید. تصویرسازی او از نوحهخوانی حاج مرزوق در بازار تهران بسیار شنیدنی است: «یک روز، مردی با فینه شیرشکری، چهره تیره و لب کلفت، روی چهارپایه رفت و با لحن و لهجه عربی، اول برای سینهزنان، زمینهسازی کرد و این نوحه را دم داد: حسین و اباالفضل، هر دو به میدان آمدند.... یکی دو بار این دم را تکرار و سینهزن را برای جواب گرفتن آماده کرد، بعد بند دوم را از روی چهارپایه دم داد. یک تعداد سینهزن در شمال بازار و عدهای در جنوب بازار پای چهارپایه او بودند. به بالادستیها گفت: شما بگویید: «حسین و اباالفضل، هر دو به میدان آمدند» و به پاییندستیها اشاره کرد که بگویند: «یکی زد به میمنه، یکی زد به میسره» حداقل سه تا پنج نوبت از سینهزن جواب گرفت تا همه نوحه را روان بشوند. بعد، دم بعدی را داد: «یکی گفت انا بن هاشمینسب» از زبان سیدالشهدا (ع) و «انا بن قتّالالعرب» از زبان حضرت عباس (ع). وقتی خوب جواب گرفت، دم داد: «یکی گفت منم عزیز فاطمه/ یکی گفت منم شهید علقمه» قدیمیها اینطوری نوحه میخواندند. حالا چی؟ یکی به اینها که نوحه را با ادا و اطوار میخوانند و بالا و پایین میپرند، بگوید کمی به فکر عاقبت و سرانجامتان باشید. برای پیریتان فکر کنید.»
مردی که بازمانده نوحهخوانان و چهارپایهخوانان قدیمی تهران است، با تعصب ادامه میدهد: «آیا در جایی که امام زمان (عج) میفرماید، در مصیبت جدش آنقدر گریه میکند که اگر اشک چشمش تمام شود، خون گریه میکند، آیا میتوانید مقابل او هم اینطوری بخوانید؟ شاعر خوب میگوید: بزرگش نخوانند اهل خرد/ که نام بزرگان به زشتی بَرَد. یعنی چه که یک ساعت نام مبارک امام حسین (ع) را «سین» تلفظ میکنید و بالا و پایین میپرید؟ شما پی چی میگردید؟ چرا دلتان را به جمعیتی که شما را شارژ میکند، خوش میکنید؟» حاج حسن رشیدی، دست آخر دستی به ریشهای سفید و بلندش میکشد، بعد به عصای چوبی و مشکیاش تکیه میزند و اشاره میکند به آسمان: «خدا توی این خواندنها نیست؛ وگرنه ارباب ما و ارباب حاج مرزوق عرب حائری، باید یکی باشد. اوست که فرمان میدهد چه کن و چه نکن. در برابر این ارباب، باید مؤدب بود.» پیرمرد با دستهای لرزان و تنی رنجور، آنقدر در فرازهای آخر این گفت و شنود، حرص میخورد که میترسم بلایی سرش بیاید. قولوقرار میگذاریم برای حرفهای بیشتر. بلکه تاریخچه کاملتری از مداحی و نوحهخوانی 100سال اخیر را با او که هم مرد سرد و گرم چشیده و باتجربه روزگار است، هم با بزرگان و مراجعی چون آیتالله تقویشیرازی دمخور بوده است و همچنان با وجود کهولت سن در تاریخ مداحی غور میکند، مرور کنیم.
بلکه یک روز برویم در مغازه خرازی حاج حسن خلج در خیابان مولوی و از او هم حرفهای خوبی بشنویم. این حرفها را جای دیگری نمیشود پیدا کرد. همه گویندگان این خبرها رفتهاند!
منبع: صبح نو